ریشه‌های عصب‌زبان‌شناختی در نارساخوانی


ریشه‌های عصب‌زبان‌شناختی در نارساخوانی



مدل تعادل خواندن نخستین بار 30 سال پیش مطرح گردید، زمانی که تحقیقات نوروسایکولوژی روی برتری جانبی کارکرد نیمکره‌های مغزی متمرکز بود. در آن‌زمان نظریه موجود در مورد کارکرد نیمکره‌های مغزی این بود که زبان گفتاری و نوشتاری توسط نیمکره چپ کنترل می‌شود و ادراک دیداری ـ فضایی توسط نیمکره راست کنترل می‌شود. اما بزودی آشکار گردید که قواعد زبان گفتاری به جای نیمکره چپ، توسط  نیمکره راست پردازش می‌گردد. (بکر و رابرتسون، 2002).

نارساخوانی از دیدگاه نوروسایکولوژیست ها ناشی از اختلال در ساختار نیمکره‌های مغز است. بر مبنای مدل تعادل خواندن بکر (2002) نارساخوانی ناشی از وجود نارسایی هایی در کارکرد بجا و درست دو نیمکره در زمان خواندن است. طبق این مدل خواندن عمدتا در مراحل مقدماتی توسط نیمکره راست و سپس در مراحل پیشرفته توسط نیمکره چپ صورت می‌گیرد. در شروع خواندن، مغز باید کلمه نوشته شده را از نظر شکل فضایی آن تجزیه و تحلیل کند و سپس این شکل فضایی با صدا و معنای متناسب آن درک شود.(لورسو و همکاران، 2011). در نارساخوانی نوع ادراکی فرد درست می‌خواند اما بسیار کنداست( نیمکره چپ) و نارساخوانی نوع زبان شناختی ،فرد به سرعت می خواند ولی نادرست می‌خواند( نیمکره راست) (بکر، 1990).

بکر با کمک روش تحریک عصبی نیمکره‌های مغز (HSS-HAS ) به درمان نارساخوانی پرداخت و پژوهشگران زیادی در تحقیقات خود به نتایج موثری از این روش دست یافتند(لیچت و بکر2005، گلدستین،2001، رابرتسون 2002، فهام، احمدی، عشایری ، اشتری،1396، حامدی،1391).

به اعتقاد بکر (2002، 1992) خواندن مقدماتی مستلزم تحلیل ادراکی از شکل و جهت حروف و کلمات می‌باشد. این تحلیل ادراکی توسط نیمکره راست صورت می‌گیرد. مثلاً کودکی که در کلاس اول مقطع ابتدایی مشغول به تحصیل است، با تعداد زیادی از اشکال حروف مواجه می‌شود که تابع قانون پایداری شیئی نیستند. منظور از پایداری شیئی این است که اشیاء و اشکال به طورمستقل از موقعیت فضایی آنها، معانی خود را حفظ می‌کنند. اگر فنجانی را 180 درجه بچرخانیم، هنوز یک فنجان است. اگر حرفرا 180 درجه بچرخانیم، حرف p بدست می‌آید. در تعداد زیادی ازحروف دیگر نیز تغییرات معنایی مشابهی دیده می‌شود(t,f,b,y,w,m,u,n). ولی خواننده تازه کار، با مشکلات بیشتری نیز مواجه است. اگر یک فنجان از جنس خاک رس درست شده باشد و ما شکل آن را تغییر دهیم، ممکن است یک شی متفاوت بدست آید(مثلا یک کلاه یا نعلبکی). ولی تغییر شکل حرف d به D، توسط تغییر معنایی آن بوجود نمی‌آید. ولی جابجا کردن توالی حروف در یک کلمه، معنی آن کلمه را تغییر می‌دهد(amen, mane, name, mean). ولی MEAN, mean حتی Mean همه یک معنی دارند. در رابطه با مفهوم یک جمله، ترتیب قرار گرفتن کلمات از چپ به راست نیز مهم است: He is at heme. (او در خانه است)، is he at home?  (آیا او در خانه است)، At home he is (در خانه او است)، تحلیل این ویژگی‌های ادراکی و جهت‌یابی متن، عمدتاً پردازش نیمکره راست را تحریک می‌کند. بنابراین، در ابتدا تعادل کنترل نیمکره‌ها در خواندن، به طرف راست متمایل می‌شود. یعنی در خواندن مقدماتی، تعادل کنترل خواندن به طرف نیمکره راست و در مراحل پیشرفته، تعادل کنترل خواندن به طرف نیمکره چپ متمایل می‌شود، اگر این فرضیه صحت داشته باشد، باید در فرآیند یادگیری خواندن، یک جابجایی از نیمکره راست به نیمکره چپ داشته باشیم. به منظور بررسی صحت یا عدم صحت این فرضیه، تحقیقی به مدت 4 سال انجام شد. این تحقیق بر روی کودکان مقطع کودکستان که فاقد مهارت خواندن بودند، صورت گرفت (لیچ، 1988، بکر، کوک، بوما، 1986، به نقل از بکر، 1992). ابتدا تعدادی کلمات به 5 کودک در مقطع کودکستان آموزش داده شد. پس از آنکه کودکان بر کلمات تسلط پیدا کردند، کلمات در مرکز دامنه بینایی آنها ارائه شد. پاسخ‌های مغز (پتانسیل مربوط به کلمه یا WRP) در طی ارائه کلمات ثبت شد. این پاسخ‌ها را از دو ناحیه گیجگاهی و آهیانه نیمکره های راست و چپ ثبت کردند. در طی 4 سال متوالی، این پاسخ‌های مغز را ثبت نمودند.

در سال‌های اول و دوم، دامنه ناحیه گیجگاهی نیمکره راست بزرگتر ازناحیه گیجگاهی نیمکره چپ براثر ارائه کلمات مشاهده گردید. ولی سال‌های سوم و چهارم، دامنه ناحیه گیجگاهی نیمکره چپ بزرگتر از ناحیه گیجگاهی نیمکره راست بود. این جابه جایی در گروه کنترل مشاهده نگردید. به این دلیل به نظر می‌رسد که این تغییرات ناشی از ارائه کلمات به نیمکره های مغزی می‌باشد. از تحلیل عوامل WRP و نمرات آزمون‌های متعدد خواندن و هجی‌کردن، به این نتیجه دست یافتیم که به نظر می‌رسد در دو سال اول، پردازش خواندن و هجی‌کردن با فعالیت نیمکره راست، در دو سال آخر با فعالیت نیمکره چپ، ارتباط داشته است. بنابراین، در فرآیند یادگیری خواندن، انتقال از نیمکره راست به نیمکره چپ در اواخر کلاس اول یا اوایل کلاس دوم اتفاق می‌افتد (بکر، 1992).

برمبنای مدل تعادل خواندن بکر (2002) برخی کودکان در فرآیند یادگیری خواندن قادر به انتقال از نیمکره راست به نیمکره چپ نمی‌باشند. این دسته از کودکان به صورت آهسته ومنقطع و دقیق می‌خوانند و فاقد سیالی در خواندن می‌باشند. بکر این دسته از کودکان را به علت تکیه بیش از حد بر ویژگی‌های ادراکی متن، به عنوان نارساخوان نوع P نامید. پاره‌ای از کودکان دیگر، در هنگام یادگیری خواندن از همان آغاز نیمکره چپ آنان نقش اساسی دارد. این دسته از کودکان سعی دارند که از راهبردهای زبانی مربوط به نیمکره چپ سود جویند، لذا از‏ ویژگی‌های ادراکی متن چشم پوشی می‌کنند، این امر منجر به شیوه خواندن سریع و بی‌دقت می‌شود. بکر این دسته از کودکان را به عنوان «افراد نارساخوان نوعطبقه بندی کرد.

 

  1. Neuropsychologist
  2. Bakker's Reading Balance Model




3 اسفند 1400 علمی امیرحسین قربانی