برای مطالعه قسمت اول این مقاله اینجا کلیک کنید
نویسنده: فاطمه ذوالفقاریان
تصویرگر: مریم ذوالفقاریان
گاهی وقتها فاصله عمیقی بین دانشگاه و آنچه در مدرسه میگذرد وجود دارد و دانش و اطلاعات به دست آمده از پژوهشها و آزمایشگاهها به مدارس و نشستهای آموزشی نمیرسد. گذشته از این خود دانشجویان رشتههای آموزشی که قرار است آموزگاران و مربیان آینده باشند، گاهی وقتها دانش کافی از این شرایط ندارند.
وایت [1]و همکارانش(2019) در جواب این سوال که آیا واقعا تفاوتی بین دانشجویان رشتههای آموزشی و غیرآموزشی دانشگاه؛ نسبت به شرایط نارساخوانی وجود دارد؟ مشاهده کردند که: هیچ تفاوت معناداری در بین این دو گروه نیست. گویا که دانشجویان رشتههای آموزشی کاملا درباره این شرایط سردر گم بودند.
جدای از فاصلهی عمیق بین دانشگاه و مدرسه، خود آموزگاران هم برای کسب اطلاعات کافی به منابع معتبر دانشگاهی مراجعه نمیکنند و برای کسب اطلاعات درباره شرایط دانشآموز نارساخوان خود، به فضای مجازی و سایتها متوسل میشوند(ورثی[2] و همکاران،2016).
دانستههای غیرعلمی زیادی هنوز در بین آموزگاران و مربیان دربارهی نارساخوانی وجود دارد. این شرایط را در نظر بگیرید که از حدود سال 2004، در پژوهشها کاملا پذیرفته شده است که نارساخوانی هیچ ربطی به مشکلات دیداری ندارد(ولوتینو[3]،2004). اما در سالهای اخیر گزارشهایی داریم که هنوز میگویند: از نظر برخی آموزگاران؛ نارساخوانی، یک ناتوانی ادراکی-بینایی[4] است ( شیویتز و شیویتز،2020).
یکی از دیگر از نادانستههای موجود در میان آموزگاران و مربیان این است که آنها گمان میکنند با بهبودی مهارت خواندن یک نارساخوان و تسلط او بر متنهای مربوط به یک پایهی تحصیلی، او کاملا مسلط شده و مشکلات نارساخوانی او برای همیشه حل شده است. چنین دیدگاهی حتی در میان برخی پژوهشگران و اساتید دانشگاه هم وجود دارد.
تجربهی شخصی من و برخی از دوستانم در مراکز مختلف اختلالات یادگیری و مربیان و مدیران آنها هم پر از گزارشات ضد و نقیض است. برخی از آنان با توجه به کارکرد خود و نتایج دست اول مشاهده شده در مراجعین نارساخوان، معتقدند که نارساخوانی در طی چند ماه برای همیشه درمان میشود و برخی دیگر سخت معتقدند که این نشانهها مدام بازگشت به پایه دارند.
اجازه دهید، این کلاف سردرگم را باز تر کنیم تا به خوبی ببینید که تمام این تناقضها ناشی از عدم آگاهی و دانش ناکافی درباره وضعیت نارساخوانی است. در واقع دور بودن برخی از نظریهپردازان دانشگاهی از شرایط واقعی که مربیان و آموزگاران با آن دست و پنجه نرم میکنند و دور بودن مربیان و آموزگاران از پژوهشهای به دست آمده در آزمایشگاهها و پژوهشگاهها منجر به نتیجهگیریهای جداگانهای میشود که شرایط را بدتر میسازد. بنابراین نتایج دست اول و تایید نشدهای را در بین آنان می بینیم که معمولا غلط است، مانند:
- مشکل نارساخوانها با تسلط آنان بر متنهای کتاب درسی حل میشود.
- یک نارساخوان پس از یادگیری خواندن یک زبان نوشتاری، دیگر مشکلی با زبان دوم نخواهد داشت.
از سویی دیگر برخی معتقدند:
- یک نارساخوان همیشه نیاز به یک مربی ویژه دارد و نمیتواند هیچ وقت بر خواندن مسلط شود.
- یک نارساخوان هیچوقت نمیتواند وارد دانشگاه شود و ادامه تحصیل در رشتههایی چون پزشکی، حقوق، شیمی و ... برای او غیر ممکن است.
اما واقعیت این است که:
- مشکلات نارساخوانی تنها مربوط به حروف، واژهها، جملهها و درک آن نیست!
- مشکلات نارساخوانی تنها دربرگیرندهی شرایط آموزشی نیست و شرایط عاطفی-هیجانی را هم با خود به همراه دارد!
- مشکلات نارساخوانی همه ابعاد اجتماعی ( شغل، ازدواج، روابط بینفردی و ... ) را در بر میگیرد!
- مشکلات نارساخوانی در یادگیری زبان دوم هم خود را نشان میدهد!
- بسیاری از نارساخوانان با حافظهی دیداری قوی که دارند، میتوانند متنهای یک پایهی تحصیلی را به خوبی حفظ کنند و آزمون پایانی آن را به پایان برسانند و بنابراین چنین نتیجه گیری شود که مشکل آنها حل شده است.
- نارساخوانها میتوانند با راهبردهای شناختی جبرانی خود بر خواندن مسلط شوند.
- نارساخوانان زیادی تا کنون در رشتههای مختلف حقوق، پزشکی، نویسندگی و ... به درجات بالای تحصیلی رسیده اند و حتی جایزهی نوبل دریافت کردهاند.
وقتی صحبت از مشکلات نارساخوانی میکنیم، برخی گمان میکنند که تنها مساله، خواندن کلمات و از سر گذراندن متون درسی است. بنابراین زمانی که یک نارساخوان توانست بر خواندن مسلط شود؛ تمام مشکلات را حل شده میپندارند! در حالیکه وضعیت نارساخوانی مسائل دیگری را چون مدیریت زمان، مدیریت روابط بینفردی، مدیریت هیجانات، یادگیری زبان دوم، درک شدن توسط همتایان، درک شدن توسط همکاران و ... را با خود به همراه دارد.
جدای از اینکه پژوهشها نشان دادهاند که شکاف بین نارساخوانها و همتایان غیرنارساخوانشان حتی در مهارتهای مربوط به خواندن تا بزرگسالی ادامه دارد.
چنانچه شیویتز و شیویتز(2020) در کتاب غلبه بر نارساخوانی با نشان دادن این نمودار به خوبی این شکاف را نشان دادهاند.
هر چند که شیویتز معتقد است: اگر قرار است این شکاف بسته یا کمتر شود، تمهیدات بهبودبخشی باید بسیار سریع آغاز گردد؛ یعنی دقیقا در زمانی که کودک در حال شکلدادن و ساختن مهارتهای آگاهی واجشناختی، ذخیرهی واژگانی و درک صدای حروف است(2020). به بیانی بهتر، زمانی که کودک در مهدکودک است و تلاش میکند تا با بازیهای مختلف و ارتباط با همتایان خود، تواناییهای زبانی خود را گسترش دهد.
باز هم می بینیم که نقش مربیان و آموزگاران به عنوان اولین افرادی که میتوانند این شرایط را شناسایی کنند بسیار مهم است. تشخیص اولیه و زودهنگام در کنار شناسایی توانمندیها و تفاوتهای خاص آنان میتواند راه را برای داشتن یک آیندهی پربار و موفق به رویشان باز کند. بنابراین آموزگاران باید ضرورت تشخیص زودهنگام نشانههای نارساخوانی را به خوبی بدانند.