برای مطالعه قسمت دوم این مقاله اینجا کلیک کنید
نویسنده: فاطمه ذوالفقاریان
تصویرگر: مریم ذوالفقاریان
یک نارساخوان هر چهقدر که بزرگتر میشود، مشکلات او بیشتر و گوناگون میشود.
فردی که شاید در سالهای ابتدایی مدرسه بزرگترین چالش را با کتابها داشت، کمکم درگیر چالشهایی برای برقراری روابط بینفردی، مدیریت روابط، شرکت و حضور داشتن در میان جمع و ... میشود و این مساله مدام تغییر میکند. چنانچه فرد در آینده برای پیدا کردن یک شغل مناسب و یا ازدواج هم قطعا دچار سختیهایی خواهد بود. بنابراین تشخیص زودهنگام و کمک به بهبود این مشکلات تاثیر شگرفی بر تمام زندگی یک فرد نارساخوان دارد.
بهبود دانشآموزان نارساخوان، دریافت تشخیص زودهنگام و مداخلات مبتنی بر شواهد درست، کاملا به دانش و مهارت مسئولین آموزشی بستگی دارد(وایت و همکاران، 2019). به جرات میتوان که آموزگار پایهی اول، بیش از همه ( خانواده، سیستم آموزشی، دولت) در خط مقدم مواجه با وضعیت نارساخوانی است.
در واقع میتوان گفت: احساس مسئولیت یک معلم در برابر یک کودک دارای اختلالات یادگیری بسیار مهمتر از یادگیری اوست( میلز[1]،2006). اما متاسفانه گاهی اوقات شاهد آن هستیم که برخی از آموزگاران بدون داشتن حس همدلی نسبت به کودکان نارساخوان، خانواده را مجبور میکنند تا مدرسه را دور بزنند و به طور خصوصی آنها را ارزیابی کرده و آموزش دهند( ماسیاس[2]،2013).
یکی از بزرگترین درگیریهایی که من با اغلب آموزگاران داشتم، همین بود که بیشتر مواقع تمایل داشتند تا دانشآموزی را که از دیگر همتایان عقب مانده است، در کلاس خصوصی خود آموزش دهند، در حالیکه هیچ آموزش تخصصی در این زمینه نداشته و نظارتی هم بر فرایند کار آنان وجود نداشت.
بسیاری از دانشآموزان نارساخوان، با داشتن حافظهی تصویری خوبشان، می توانند متنهای یک کتاب درسی را حفظ کنند و از پس آن سال خوب بربیایند. اما بعد از گذشت تعطیلات سالانه و با شروع سال تحصیلی جدید، مشکلات آنان نه تنها بهبود نیافته بلکه جدیتر هم میشد؛ زیرا دایرهی واژگانی بیشتری مورد نیاز بود تا بتوانند متنهای جدید را بخوانند. خیلی وقتها به دلیل همین نوع سهلانگاری و عدم قرار دادن کودک در مسیر درست آموزشی؛ فرصت طلایی از دست رفته بود. چه بسیارند کودکانی که در پایههای بالاتر آموزشی هنوز با شناخت درست کلمات و حروف مشکل دارند.
خوب به یاد دارم که یکی از مراجعینم که همزمان درگیر مشکلات ناشی از اختلال عدم توجه و بیشفعالی و نارساخوانی بود، قربانی همین سیاست غیرمنصفانه آموزگارش شد.
متاسفانه این دختر 10 ساله، با آموزگار جدیدش از ابتدای سال، ارتباط خوبی برقرار نکرده بود و هر روز با ترس و اضطراب شدیدی به مدرسه میرفت. در نتیجه هیچ علاقهای به سپری کردن بعدازظهرهایش با آموزگارش نداشت و مقاومت شدید او برای نرفتن به کلاس خصوصی؛ بارها و بارها منجر به جنجال و دعوا و کتک خوردن او شد.
موتس؛ یکی از افرادی است که بسیار بر دانش آموزگاران دربارهی خواندن تاکید دارد. او معتقد است: که آموزگاران باید درک عمیقی از شرایط نارساخوانی و ساختارهای زبانی و نقص واجشناختی داشته باشند. او چنین دانشی را آنقدر مهم میداند که آن را با عنوان "علوم موشکی[3]" عنوان کرده است (موتس[4]،2014،2009).
دانش یک آموزگار از شرایط یک نارساخوان سه نتیجهی مهم را به دنبال خواهد داشت:
- درک شرایط دانشآموز و عدم توبیخ او در کلاس
- مدیریت فرایند آموزش بر اساس پردازش شناختی او
- پیشگیری از تشخیص نادرست و دیرهنگام، درمانهای نامناسب و سردرگمی دانشآموز
عدم درک شرایط خاص یک نارساخوان، بدون شک منجر به تجربهی تروماهای سنگینی در او میشود. کما اینکه گزارش تجربیات زیستهی نارساخوانان بزرگسال، پر از این اتفاقات ناگوار است.
لوینگستون[5] و همکاران (2018) در حدود 100 مقاله ژورنالی را از سال 1980 تا 2018 مورد بررسی قرار دادند تا مشکلات عاطفی نارساخوانان را در پژوهشهای مختلف مورد تحلیل قرار دهند.
پیامدهای اولیهای که از سوی نارساخوانان درک شده است شامل مواردی بود چون:
- عقب ماندگی تحصیلی
- دریافت توجه متفاوت از سوی آموزگاران
- دریافت توجه متفاوت از سوی همتایان
- دریافت توجه متفاوت از خانواده
- احساس تفاوتی که همراه با حس یک ننگ واقعی است
این پژوهشگران معتقدند: امکان اینکه، چنین پیامدهایی با تشخیص و مداخله بهنگام کنترل شود وجود دارد اما، آثار نگاه متفاوتی که از دیگران دریافت کردهاند، در عملکردشان همیشه دیده میشود. این افراد اغلب دارای ارزیابیهای منفی از خود هستند که مداخله بهنگام بسیار در بهبود آن موثر است.
آنها در حس عزت نفس، روابط اجتماعی نرمال، رفتار بهنجار، داشتن انگیزه، داشتن حس خوب بودن و ... واقعا دچار چالش هستند. آنها مدام با خود فکر میکنند که تنها دلیل عقب ماندنشان از دیگر همتایان، تنبلی آنهاست. برخی از آنها میگویند: مدام از سوی دیگران به عنوان فردی که یک نقص خاصی دارد مورد قضاوت قرار میگرفتم، اما هر چه در درون خودم جستجو میکردم؛ نمیتوانستم آن را پیدا کنم.
در یک پژوهش که 13 کودک و 21 والد با مصاحبه نیمه ساختار یافته مورد نظر سنجی قرار گرفتند، برخی از نارساخوانان به این اشاره کردند که حمایت و درک معلم از شرایط درونیشان در کلاس بسیار برای آنان کمک کننده است. برخی هم اشاره کردند که معلمان بدجنسی داشته که شکستهایشان را بزرگ کرده و باعث سختتر شدن شرایط یادگیری برای آنان میشدند(لیئاتو[6] و همکاران،2017).
متاسفانه باید قبول کنیم که، خیلی وقتها مدرسه به جای اینکه تواناییها و پتانسیلهای نارساخوانان را بپروراند، آنجا تبدیل به مکانی پر از تحقیر و سرزنش برای آنان کرده است. این افراد حتی در محیط خانه هم در مقایسه با خواهربرادران خود دچار احساس حقارت میشوند. بسیاری از این افراد مدرسه را رها میکنند بدون اینکه کفایت لازم را برای داشتن یک شغل داشته باشند و اغلب مجبور میشوند در مشاغل پاره وقت با درآمد پایین مشغول شوند و یا به سمت جرم و خلاف میروند تا امورات خود را بگذرانند( الکساندرپس،2018).
با من همراه باشید تا در شمارهی بعدی، خاطرات تلخ یک نارساخوان از روزهای مدرسه را با هم مرور کنیم.