نارساخوانی در مدرسه(۴)


نارساخوانی در مدرسه(۴)



برای مطالعه قسمت سوم این مقاله اینجا کلیک کنید

 

تصویرگر:  Mads Johan Øgaard

نویسنده: فاطمه ذوالفقاریان

 

 

   فریبا، اولین نارساخوان بزرگسالی بود که توجه مرا به خود جلب کرد. ویژگی‌های خاص رفتاری، گفتاری و هنری‌اش همیشه مرا به چالش می‌کشید. ساختارهای کاملا بدیع و متفاوتی با چوب و رنگ و کاغذ و پارچه می‌ساخت. راه‌‌های متفاوت و پیش‌پا افتاده؛ اما کاربردی که برای خودش به کار می‌گرفت و گاهی وقت‌ها در سکوت می‌دیدم، که پیش از همه کارهایش را به شکلی کاملا متفاوت به انجام رسانده بود. تا اینکه یک روز در پی مشورت خواستن از او برای تصویرسازی واژه‌ها برای دانش‌آموزانم دیدم که او یک نارساخوان است. حتی تصویرسازی که برای واژه‌ها داشت با ذهن من کاملا متفاوت بود و نشان می‌داد که بارها و بارها این روش جبرانی را استفاده کرده و انگار مسیر عصبی ذهنش کاملا شکل گرفته تا مفاهیم را تبدیل به تصویر کند.

   این چنین بود که هر روز ساعت‌های بیشتری را با هم گذراندیم و با زیر و رو کردن سالهای مدرسه کاملا مطمئن شدم که او یک نارساخوان است. هر چند ویژگی‌های کنونی او در تحصیلات آکادمیک خود مهر تاییدی بر این وضعیت بود. فریبا به سختی کارشناسی طراحی دوخت را به پایان رسانده بود و اکنون در حال گذران یک دوره‌ی کارشناسی ارشد پژوهش هنر است. همه کارهای عملی را انجام داده بود اما بیش از دو سال بود که نمی‌توانست پشت میز تحریر بنشیند و دست به نوشتن ببرد تا پایان نامه‌ی مربوط به پروژه‌اش را در جملات بگنجاند و همچنان کلافه و سردرگم بود. انگار که قرار است به پای چوبه‌ی دار برود.

  خاطرات فریبا را از روزهای پیش از دبستان و دنیای پر از نور و رنگ کودکی تا ورود به سرزمین تاریکی ( به نام مدرسه)  و مواجه تلخش با کتاب را در یک مقاله با عنوان " خاطرات تلخ یک گرافیست موفق" در آدرس زیر می توانید بخوانید:

https://avyan.ir/fa/blog/bitter-memories-of-a-successful-graphic-designer/

 

مرور زندگی اغلب نارساخوانان نشان می‌دهد که آنها نقاط اشتراکی زیادی را در تجربه‌ی زیسته‌ی خود دارند.

اگر بخواهیم چرخه‌ی زندگی آنان را به طور خلاصه بیان کنیم شامل موارد زیر است:

  1. همه‌ی نارساخوان تجربه‌ی مشترکی( کمابیش) از عدم درک شدن توسط خانواده، همتایان، آموزگارن و جامعه دارند.
  2. همه‌ی نارساخوان تجربیات مشترکی ( با درجات مختلف شدت) از ترس، وحشت، تحقیر شدن، نادیده گرفته شدن، کابوس‌های روزانه و شبانه و اضطراب دارند.
  3. همه‌ی نارساخوانان موفق به وجود یک فرشته‌ی نجات که اغلب یک آموزگار آگاه است در سالهای مدرسه اشاره می‌کنند.
  4. همه‌ی نارساخوانان موفق به داشتن یک تکیه‌گاه دلسوز و حمایتگر در خانواده اشاره می‌کنند.
  5. همه‌ی نارساخوان (کمابیش) چرخه‌ای از احساسات منفی را همیشه با خود دارند.

 

 

 

   الکساندر پس[1] یکی از نارساخوانان موفقی است که بخش مهمی از زندگی حرفه‌ای خود را در حمایت از این افراد سپری کرده است.

او هم تجربیات تروماتیک زیادی را در مدرسه داشته و در پی پاسخ به این پرسش که آیا دیگر نارساخوانان هم چنین تجربیاتی را داشته‌اند یانه؟ دست به پژوهش‌های گسترده‌ای زده است. پژوهش‌های مختلف (2016،2017،2018) دربرگیرنده‌ی تجربیات مشابه تروماتیک در نارساخوان‌هاست.

   دردی خاموش و پنهان که در تمام ابعاد زندگی ریشه می‌دواند و آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. درست مانند آنچه که رونالد دیویس از روزهای مدرسه بازگو کرده است(دیویس[2]،2010). دیویس می‌گوید: در دوران مدرسه با من بسیار بدرفتاری می‌شد و مرا احمق صدا می‌زدند. من به سختی می‌توانستم بخوانم و به ندرت صحبت می‌کردم. بچه‌ها مرا مورد تمسخر قرار می‌دادند تا اینکه در کلاس چهارم معلم من متوجه شد که من می‌توانم مسائل پیچیده‌ی ریاضی را خوب حل کنم و کم‌کم مرا نابغه خواندند و رفتار دیگران تغییر کرد.

دیویس اکنون با روشی که کاملا منحصر به فرد است، نجات‌بخش بسیاری از کودکان نارساخوانان است و در سراسر دنیا مراکز بهبودبخشی او در حال فعالیت هستند.

الکساندر پس معتقد است: تجربیات تروماتیک در افراد نارساخوانی که موفق شده‌اند مانند یک نیروی برانگیزاننده‌ی قوی عمل کرده است(2016).

با توجه به نتایج به دست آمده از بررسی‌های گسترده‌ی او،در برخی نارساخوانان؛ تروماهای تجربه شده منجر به این شده است که افراد تلاش بیشتری کنند تا به موفقیت دست پیدا کنند. چنین موفقیت‌هایی که پس از تجربه مشکلات زیادی به دست می‌آید، را با نام "رشد پس از حادثه[3]" نشان داده است.

 پژوهش الکساندر پس بیانگر این است که:

  • نارساخوانها اغلب در مدرسه تروماهای وحشتناکی را از درک نشدن و تحقیر شدن داشته‌اند.
  • در مصاحبه‌ها بیان کرده‌اند که حمایت خانواده توانسته آنها را یاری کند تا در رشته‌های هنری، ورزشی، نمایش و ... در مدرسه موفق باشند و شرایط خود را در کلاس متعادل سازند.
  • افراد موفق نارساخوان در محل کار خود هم چالش‌های زیادی دارند. با اینکه همیشه راه‌حل های نو در آستین دارند، اما نمی‌توانند به خوبی ارتباط برقرار کنند و آنها را بیان کنند.
  • برخی از آنها از راهبردهای مخفی شدن استفاده می‌کنند تا مشکلات آنان در خواندن و نوشتن دیده نشود و زیر ذره بین نباشند.
  • به گفته‌ی اغلب نارساخوانان، آنها به شکست عادت دارند و انگیزه‌های متفاوتی برای موفقیت و پشتکار دارند.
  • آنها مانند دیگر همتایان عادی در پی پول نیستند، انها تلاش می‌کنند تا خود را به دیگران اثبات کنند.
  • گویا رنجی که در مدرسه کشیده‌اند یکی از مهمترین محرک‌های انگیزشی آنان بوده است.

 

  می‌بینید که نتایج گفته‌های اغلب نارساخوانان و تجربیات آنان چه‌قدر با هم مشترک است. رد پای نکات به دست آمده از پژوهش‌های الکساندرپس در خاطرات فریبا، رونالد دیویس و صد ها نارساخوان دیگر به چشم می‌خورد.

 

[1] Alexander-Passe

[2] Davis

[3] post-traumatic growth) PTG (

 





29 بهمن 1402 علمی فاطمه ذوالفقاریان