حساب را زبان همگانی نامند چون زبان، نمادینی است که بشر را قادر میسازد درباره امور، کمّی بیاندیشد، آنها را ثبت کند و ارتباط بین مفاهیم و اندازههایش را بیابد.کالیکسی(1967) بیان کرده است که بیشتر علائم شناسایی کودکان دچار اختلالات یادگیری، میتوانند مرتبط با حیطه حساب باشند؛ ازجمله، ناهنجاری در ادراک بینایی و ادراک فضایی، دشواری در فهم نمادها و... . این نشانهها، پیامدهای آشکار اختلال در یادگیری حساب هستند (رخشان، 1379). برخی شواهد پژوهشی بیانگر تأثیر مهارتهای شناختی در اکتساب مهارتهای ریاضی است. نتایج برخی پژوهشها نیز نشاندهنده آسیبهای عصبشناختی خاص در این زمینه هستند (شکوهی،1385).
بهتراست برای پرداختن به نارسایی حساب، نظریههای رشدی را در نظر داشته باشیم. خصوصاً نظریه رشد شناختی پیاژه که اصول اولیه شکلگیری مهارتهای پایه در حساب را به خوبی شناسانده است؛ مانند شکلگیری مفهوم طبقهبندی، بازگشت پذیری و .... در دوره عملیات عینی.
مشکلات مربوط به ناتوانی حساب در برخی از این کودکان از سنین پایین شروع میشوند. توانایی شمارش، جورکردن، دسته بندی، مقایسه کردن و درک تناظر یک به یک، به تجربیات کودک در بکارگیری اشیا، بستگی دارد. کودکی که دارای اختلال نقص توجه، مهارتهای ادراکی ناپایدار و رشد حرکتی اندک است، احتمالا تجربیات کافی یا مناسب در زمینه درک صحیح از فضا، شکل، ترتیب، زمان، فاصله و اندازه ندارد (لرنر، 1384). جانسون و میکلباست (1967) معتقدند که کودکان مفاهیم اولیه کمّی را در نخستین گفتارهای خود مینمایانند. عبارتهایی چون: همه رفتند، اینا همشه، بیشتر، کمتر و.... نشاندهنده مفاهیم کمّی هستند. کودکانی که با انواع ماهیتابه و قابلمه و قوطی، بازی میکنند و آنها را بر اساس اندازه در درون هم جای میدهند، در حقیقت در پی شناخت مفاهیم اندازهای هستند (رخشان، 1379). همه این تجربهها، کودک را برای شکل دادن اصول حساب یاری میدهند و کودکی که در این زمینه از بقیه عقب میماند، ممکن است به خوبی آنها، این تجربیات را در کودکی نداشته باشد.
دیویس معتقد است نارسایی در حساب مستقیماً تحت تاثیر تحریفهای زمان است که در بین کودکان نارساخوان وجود دارد و این تحریف، معمولا با هیجانات ناشی از ملالت و برانگیختگی در ارتباط است. به عقیده او، کل محاسبات ریاضی از ترکیب سه اصل ترتیب، توالی و زمان درست شده است و برای کودکانی که بر این مفهوم تسلط نیافتهاند، یادگیری ریاضی سخت است.
کودکان و نوجوانانی که دارای مشکل در درس ریاضی هستند، دو نیاز اساسی دارند که برنامه آموزشی باید به آنها بپردازد: 1- باید بر انجام عملیات و مهارتهای پایه در حساب مسلط شوند،2 - باید یاد بگیرند که چگونه این عملیات را برای حل مسائل روزانه خود به کار گیرند (وست وود، 1381).
مهارت های پایه برای یادگیری ریاضی به طور خلاصه عبارتند از:
- دسته بندی اشیا با توجه به شباهتهای آنها
- دسته بندی بر اساس تفاوتها (اندازه ، شکل ، رنگ و... )
- همتا کردن یک به یک اشیا
- درک تعداد اعضا در یک مجموعه ( مفهوم مجموعه و زیر مجموعه )
- ترکیب و جداسازی اشیا با توجه به ویژگیهای تعیین شده
- درک فاصلهها، طول، عرض و....
- مقایسه اشیا با هم براساس ویژگیهای معین
- حرکت یک شی از یک مکان به مکان دیگر با استفاده از یک مسیر مشخص (شکوهی، 1385).
- تشخیص مکانی اعداد مانند 34 و 43
- درک اندازه اشیا و اندازه گیری بر اساس واحدهای مختلف
- مهارت شمردن
- مهارت درک و حل مسئلههای ریاضی
- دنبال نمودن راهنماییهای پی در پی
- بازشناسی الگوها و ...
اما مسئله اینجاست که در خیلی از موارد، مشاهده شده است که افرادی که از نظر ادراکی و پردازشی، مشکلی در حساب ندارند، ممکن است دچار ناتوانی و ضعف در کلاس درس شوند. به دلیل اینکه ممکن است این نارسایی ناشی عوامل محیطی باشد از جمله این عوامل میتوان اشاره کرد به:
- ترس از ریاضیات : برخی از کودکان، ترس از ریاضیات را به خاطر تجربیات منفی در گذشته یا به خاطر عدم اعتماد به نفس در قبال اعداد، در خود رشد میدهند و همین میتواند به اندازه ناتوانی در یادگیری ریاضی برایشان چالش برانگیز شود (سوسا، 1388 ). اضطراب ریاضی نیز که در بسیاری از کودکان دیده میشود، واکنشی هیجانی است که باعث میشود فرد در مواجه با مسائل ریاضی یا امتحان، مات و مبهوت بماند و این حالت، بازتابهای زیادی دارد؛ ممکن است ابتدا با دشوار ساختن یادگیری ریاضی و سپس با ممانعت از بهرهگیری از انتقال دانستهها به هنگام آزمون، مانع کارآمدی دانش آموز گردد (لرنر، 1384).
- کیفیت تدریس: مطالعات اخیر نشان دادهاند که پیشرفت دانشآموزان در ریاضیات، شدیداً به تخصص معلم در یاددهی ریاضی وابسته است. دانشآموزان یک معلم با تجربه، بیش از 40 درصد، بهتر از دانشآموزان یک معلم مبتدی و کم تجربه در آزمونهای پیشرفت ریاضی، خود را نشان میدهند (سوسا، 1388 ). به همین دلیل است که میبینیم تغییرات زیادی در نظریههای آموزش ریاضی و فلسفه تدریس آن ایجاد شده است. به عنوان مثال، انجمن ملی معلمان ریاضی (NCTM)، چهار اصل بنیادین را برای آموزش ریاضی در هر سطحی و برای همه دانشآموزان مشخص کرد که شامل موارد زیر است:
الف ) ریاضیات باید به مثابه حل مساله در نظر گرفته شود.
ب ) معلم برای آموزش ریاضی باید از پرسشهای کارآمد و استدلال استفاده کند.
ج ) معلم باید فرصتی را برای دانشآموز فراهم کند تا بهطور شفاهی و کتبی، بتواند بین مفاهیم ریاضی ارتباط برقرار کند.
د ) دانشآموز باید مفاهیم را در دنیای واقعی به کار گیرد.
بر اساس نتایج پژوهشها، آماری که برای دانشآموزان دچار اختلال یادگیری در ریاضی مطرح شده است تا حدود 6 درصد در مدارس میرسد. اغلب آنها به دلیل همین مشکلات جانبی و عدم صحیح آموزش به چنین سطحی رسیدهاند نه به دلیل وجود اختلال در یادگیری مفاهیم پایه ریاضی. پژوهشگران شناختی پیشنهاد میکنند که اگر معلمان بتوانند سبکهای مختلف شناختی دانشآموزان را در زمینه یادگیری ریاضی بشناسند و راهبردهای آموزشی همسان با آنها را به دانشآموز از همان ابتدای یادگیری ارائه دهند، دانشآموزان در یادگیری ریاضی، موفقیت بیشتری خواهند داشت (سوسا ، 1388 ).
همانطور که بیان شد، اگر بخواهیم اصولی را برای ارزیابی واقعی نارسایی حساب و ضعفهای پیشآمده در یادگیری حساب به واسطه دیگر عوامل آموزشی را از هم جدا سازیم، تنها میتوانیم به سراغ ارزیابی مفاهیم پایه (چه سه اصل ترتیب، توالی و زمان و چه اصول دیگر نظریهها) و شکلگیری آنها در دورههای رشدی مختلف یک کودک برویم. چنانکه کودکی به دلایل مختلفی چون، نقص در رشد ادراکی – حرکتی، نقص در ادراک بینایی – ادراک فضایی و .... و یا آسیبهای عصبی و فیزیکی نتواند به کمک تجربیات اولیه مفاهیم پایه ریاضی و کمّی را در خود شکل دهد، میتوان نتیجه گرفت که دانشآموز دارای نارسایی حساب بوده و باید تحت آموزشهای خاصی قرار بگیرد تا بتواند به سطوح شناختی مورد نیاز برسد. هر چند که دیگر کودکان که تحت آموزشهای نادرست قرار داشتهاند نیز نیاز به از سرگیری و تقویت همین مهارتهای پایهای برای رسیدن به تسلط در سطوح مختلف ریاضی را دارند.