برای مطالعه قسمت پنجم این مقاله اینجا کلیک کنید
نویسنده: فاطمه ذوالفقاریان
پژوهشها نشان دادهاند که روشهای آموزشی که ممکن است برای بیشتر آموزندگان بسیار خوب باشد، برای افراد نارساخوان ممکن است فروپاشنده و مخرب باشد. تنها و تنها تکیه کردن بر شیوهی آموزش الفبایی تکرار و تمرینی و مداد-کاغذی، گاهی میتواند باعث سردرگمی کودک نارساخوان شود. بسیاری از این آموزشها میتواند، مهارتهای بهبودیافتهی یک کودک نارساخوان از هم فرو بریزد و برای او نا امیدی و درماندگی به همراه آورد(مارشال،2017). بسیار مهم است که روشهای ویژه شناختی این کودکان شناسایی شده و در کنار این آموزشهای صرفا الفبایی در مداخلات درمانی به کار گرفته شود.
علاوه بر این موضوع، روشهای مرسوم ارزیابی هم به نفع نارساخوانان نیست و به طور منصفانه و معتبر نمیتواند، ارزیاب خوبی برای توانمندی آنان باشد. کما اینکه بارها و بارها در بین صحبتهای افراد نارساخوان شنیده ام که میگویند: من میدانم، اما انگار نمیتوانم بیان کنم. حتی از خود آموزگار و مادران هم این شرایط را بارها و بارها شنیدهام. گویا بین آنچه در درون یک نارساخوان میگذرد و آنچه قرار است ارائه دهد فرسنگها فاصله است.یکی از مدیران مدرسه درباره دانشآموز نارساخوانش گفته است: او باهوشترین دانشآموز مدرسه است اگر کل ساختار آموزش شفاهی باشد(شیویتز و شیویتز،2020).
خیلی وقتها شاهد بودم، که یک کودک نارساخوان مفاهیم علمی را به خوبی فرا میگیرد، اگر کل ساختار تدریس تصویری باشد و به خوبی از پس ارزیابی آن برمیآید اگر، سنجش هم از قالب مداد-کاغذی درآید.
سالهاست که از شناسایی نارساخوانی میگذرد و در اغلب سیستمهای آموزشی هنوز آموزش و سنجش هر دو در قالب مداد-کاغذ مانده و قصد تغییر شکل هم ندارد.
تلاشهای زیادی در برخی از کشورها صورت گرفته و بسیار هم موثر بوده است. اما همهی آنها تکیهی خود را بر بهبوددادن نقص واجشناختی استوار کردهاند نه کمک گرفتن از توانمندیهای افراد نارساخوان.
هنوز هم تمام آزمونهای رسمی دنیا، آزمونهای مداد-کاغذی است.
هنوز هم نارساخوانان در یک رقابت غیرمنصفانه و ناعادلانه باید با دیگر افراد عادی که سیستم آموزشی جهان کاملا منطبق با آنهاست؛ بجنگند تا خود را اثبات کنند.
هنوز راهی طولانی در پیش است تا یک نارساخوان بتواند توانایی نهفتهاش را به یک حرفه تبدیل کند و بدرخشد تا دیده شود.
در غیر این صورت راه به جایی خواهد برد که بسیاری از همتایاتش بردهاند. سیستمهای قضایی و درگیری های قانونی!
مک دونالد به نقل از یکی از نارساخوانان گزارش کرده که انگار مدرسه برای او مانند یک کابوس شبانه بوده است، از آنجا که هر کسی مشغول کار خود بوده است به جز او. بدترین چیزها از آنجا شروع شده که درخواست کمک میکند اما پاسخ درخوری دریافت نمیکند و همه چیز از آن به بعد بدتر و بدتر میشود. او میگوید: من همیشه عادت داشتم، همه چیز را بهم بریزم و مسخره بازی درآوردم و باعث اذیت دیگران شوم، فقط بخاطر اینکه انگار زندگی سرگرم کنندهتر میشد و در نهایت از مدرسه اخراج شدم.
به طور کلی، نتیجه مصاحبهها با نارساخوانانی که درگیر ناهنجاری ها و مشکل شدهاند، بیانگر آن است که بیکاری و نداشتن درآمد کافی یکی از دلایل مهم رفتن آنان به سوی کارهای مجرمانه بوده است. موانع همراه با نارساخوانی باعث میشود که افراد نتوانند با پیچیدگیهای زندگی و کسب و کاری به خوبی کنار بیایند و بیکاری و فقر آنان را به این سو میکشاند.
یکی از تلخترین تجربیاتی که در این زمینه داشتم، این است که در پی بررسی حرفههای هنری که در بین نارساخوانان وجود دارد و متاسفانه نادیده گرفته شده است؛ با یک مرد جوان 30 ساله آشنا شدم. ارتباط بسیار عجیبی با طبیعت و چشماندازهای طبیعی داشت. به خوبی میتوانست ظرافتهای محیط را به تصویر بکشد. یک روز پرندهای را در حال پرواز را در یک جمع دوستانه به تصویر کشیده بود؛ چنانکه همهی دوستانش را مبهوت خود کرده بود. علیرغم این همه توانایی، مدرسه را ترک کرده بود و حتی نتوانسته دوران دبیرستان را به پایان ببرد.
یکسالی بود که در پی فرصتی بودم تا از نزدیک با او مصاحبهی مفصلی داشته باشم و تواناییهایش را از نزدیک ببینم، اما متاسفانه به شدت درگیر مصرف مواد مخدر بود و فرصت مناسبی دست نداد تا اینکه بالاخره یک شب خبر فوت ناگهانیاش را بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر، شنیدم!